زندگی ما مثل ماهی میمونه که وسط دریا ایستاده و میگه این دریا کجاست که میگن انقدر بزرگه؟ اما وقتی از اب که رو خشکی بیفته میفهمه که ای دل غافل دریا همون جایی بود که ایستاده بود. پس بیاید مثل ماهی که چند ثانیه بیشتر حافظه ندار نباشیم و خاطراتمونو فراموش نکنیم حتی اگه تلخ بودن ....چون تلخی هم...... خدا حافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی خدا حافظ به پایان امد این دیدار پنهانی نمیدانم اگر باز تورا دیدم میتوانم نگاهت کنم تورا عاجزانه بنگرم و حسرت باتو بدن را به احساسم بسپارم ودر اوج غرور لعنتی مردانه ام سر به زیر برده و های های بگریم و به خدا بگویم غروری را که به احساسی میشکن مرا چ کار اید..... ولی میدانم تورا هرگز نخواهم دید و .. نخواهم دیدو بخشید..... صدای احساسم صدایم میلرزید......! خودم را به اغوش کشیده بودم در کنار پیاده رو عابران خسته نشسته بودم گوشه ای سرد و تاریک سر به زیر برده بودم ناگهان.... دیدم همه به بالا نگریستن..بی اختیار دیدم... دیدم رهگذری که صدای پایش می آید که با هر قدمش بیش تر به دل مینشید از کف این رهگذر احساسم را به مشت گرفتم همین که رسید به من گره مشتم را به پیش بردم گفتمش همی دل بستم و امیدی خام دارم گفتا دل بستنت بسی خیال خام، دلی سنگ دارم نا گهان صدایی چون صدای نم باران به زیر پامانده همه را شگفت کرد... بعد از ان که گفت گوشه نشینان را چه به دل بستن احساسم را زیر پایش لح کرد..... .........................................................................................از پژمان نجفی پور فراموشی تو گم کردن دلم بود دلم میان این همه گرگ بی تو عجب طعمه ای شد میان بیابان رفتنت دریده شد تار های احساسش اگر چه تا ز ازل در خون میتبید اما دل خون تر از واژه طپیدنم ......................................................... احساسم احساس سرد نگاهم به گذشته و دردم خیانت از همه بد تر میسوزم از پاکی که تو زیر پای الودگی هایت الوده شد.. بر گذییده هایی از پژمان نجفی پور(ترانه سرا ،خواننده و اهنگساز)
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |